English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3238 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
administrative storage U انبار کردن به طریق اداری
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
officially U از طریق اداری
administrative shippings U ارسال اماد به طریق اداری
stockpiles U ذخیره کردن در انبار جمع اوری در انبار
stockpiled U ذخیره کردن در انبار جمع اوری در انبار
stockpiling U ذخیره کردن در انبار جمع اوری در انبار
stockpile U ذخیره کردن در انبار جمع اوری در انبار
stockpiles U پر کردن انبار اجناس موجود در انبار
stockpiling U پر کردن انبار اجناس موجود در انبار
stockpile U پر کردن انبار اجناس موجود در انبار
stockpiled U پر کردن انبار اجناس موجود در انبار
bureaucreacy U رعایت تشریفات اداری به حد افراط کاغذ بازی و سیستم حکومتی و اداری مبتنی بر ان
field storage U انبار کردن کالا در صحرا انبار مهمات در فضای باز کوپه مهمات روباز
bin storage U انبار کردن قطعات بسته بندی نشده در قفسه انبار قطعات روباز
administrative wheeled vehicle fleet U کاروان خودروهای اداری خودروی اداری
bureaucracy U تاسیسات اداری حکومت اداری
bureaucracies U تاسیسات اداری حکومت اداری
bureaucrasy U حکومت اداری تاسیسات اداری
caged storage U قسمتی از انبار که برای نگهداری اقلام مخصوص وخطرناک در نظر گرفته شده انبار محصور
dump U انبار موقتی زاغه مهمات انبار
metabolize U دگرگون کردن از طریق متابولیزم
interfaces U وصل کردن از طریق رابط
to direct traffic through U ترافیک را از طریق...هدایت کردن
interface U وصل کردن از طریق رابط
phones U صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
phoned U صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
phoning U صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
phone U صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
administrative landing U پیاده کردن بار و مسافر به صورت اداری
administrative segregation U زندانی کردن به طور انفرادی تفکیک اداری
typed U وارد کردن اطلاعات از طریق صفحه کلید
keyboarding U وارد کردن اطلاعات از طریق صفحه کلید
type U وارد کردن اطلاعات از طریق صفحه کلید
types U وارد کردن اطلاعات از طریق صفحه کلید
workday U ایام کار اداری ساعات کار اداری
workdays U ایام کار اداری ساعات کار اداری
illumination by reflection U روشن کردن منطقه از طریق انعکاس یا شکست نور
key وارد کردن متن یا دستورات از طریق صفحه کلید
lay up U دچار تاخیر کردن یا شدن انبار یاجمع کردن
build-up U پر کردن انبار
warehouses U انبار کردن
warehouse U انبار کردن
stashed U انبار کردن
imburse U انبار کردن
stashing U انبار کردن
reservedness U انبار کردن
stashes U انبار کردن
yard U انبار کردن
deep freeze U انبار کردن
yards U انبار کردن
stash U انبار کردن
build up U پر کردن انبار
stock piling U انبار کردن
storage U انبار کردن
build-ups U پر کردن انبار
deep freezes U انبار کردن
ensile U انبار کردن
store U اندوختن انبار کردن
storing U اندوختن انبار کردن
hoarding U انبار کردن پول
store-rooms U جای انبار کردن
tendering U لطیف کردن انبار
stock piling U ذخیره کردن در انبار
garnered U انبار کردن انباشتن
garner U انبار کردن انباشتن
tenderest U لطیف کردن انبار
tendered U لطیف کردن انبار
dump U مخزن انبار کردن
garners U انبار کردن انباشتن
store-room U جای انبار کردن
tender U لطیف کردن انبار
warehouse U انبار کردن مخزن
store room U جای انبار کردن
garnering U انبار کردن انباشتن
ware room U انبار کردن مخزن
hoardings U انبار کردن پول
warehouses U انبار کردن مخزن
caged storage U انبار کردن به طریقه محصور
block storing U انبار کردن بارهای قوال
to lay down wine U شراب را انبار کردن یا جادادن
assignment of space U تخصیص جا برای انبار کردن اماد
snake out U خارج کردن کالا از انبار ناو
stowage U حق انبارداری انبار کردن کالا در کشتی
x site U سکوی روبازموقت برای انبار کردن مهمات
intensive cultivation U اضافه کردن مقدار تولید از طریق افزایش عامل کار یا سرمایه بدون اینکه سطح زیر کشت زیادشود
externals U مشخص کردن انبار کاغذ در خارج از وسیله یا میز
external U مشخص کردن انبار کاغذ در خارج از وسیله یا میز
stow U انبار کردن بار کردن
stowing U انبار کردن بار کردن
stows U انبار کردن بار کردن
stowed U انبار کردن بار کردن
illumination by diffusion U روشن کردن منطقه از طریق انعکاس نور غیر مستقیم یاسایه روشن
bin storage space U فضای انبار قطعات بسته بندی نشده فضای انبار قطعات روباز
honey combing U روش انبار کردن و تخلیه کالاها به طریقه لانه زنبوری و خوشهای
inhibiting U اغشتن سطوح داخلی دستگاه یاماشین با ماده ضدخوردگی قبل از انبار کردن ان
HyperTerminal U برنامه ارتباطی که در ویندوز وجود دارد و به کاربر امکان صدا کردن کامپیوتر راه دور از طریق مودم و فایلهای ارتباطی میدهد
bacteriolysis U مواد شیمایی جهت جلوگیری از رشد باکتری خصوصا برای انبار کردن فرش بیش از سه ما ه
graphics U پیش نویس توابعی که دستورات گرافیکی استاندارد ایجاد میکنند مثل رسم خط و... که از طریق برنامه قابل صدا کردن هستند تا نوشتن برنامه را ساده کنند
custodial record U پروندههای سوابق انبار سوابق انبار
stock number U شماره فنی انبار شماره انبار
open storage U انبار کردن کالاها در محوطه باز انبارداری در محوطه روباز
formal U اداری
bureaucrats U اداری
administrative U اداری
bureaucrat U اداری
executory U اداری
departmental U اداری
administerial U اداری
official U اداری
to what extent <adv.> U به چه طریق
via U از طریق
way U طریق
how U از چه طریق
in what way <adv.> U به چه طریق
how far <adv.> U به چه طریق
vi'a prep U از طریق
tao U طریق
administrative law U قوانین اداری
office building U ساختمان اداری
unofficial U غیر اداری
administrative channels U مجاری اداری
administrative law U حقوق اداری
administrative movement U حرکت اداری
administrative net U شبکه اداری
administrative march U راهپیمایی اداری
officialism U سیستم اداری
official communications U مکاتبات اداری
office work U کار اداری
bureau U هیئت اداری
a white collar job U کار اداری
prefectoral U وابسته به اداری
prefectorial U وابسته به اداری
prefecture U حوزه اداری
administratively U بطور اداری
administrative order U دستور اداری
administrative tribunal U دادگاه اداری
administrative publications U نشریات اداری
administrative channels U طرق اداری
administrative services U قسمتهای اداری
administrative command U یکان اداری
bureaus U هیئت اداری
overhead gharges U هزینه اداری
administrative flight U هواپیمای اداری
office hours U ساعات اداری
office computer U کامپیوتر اداری
administrative flight U پرواز اداری
management expenses U مخارج اداری
malfeasance U خطای اداری
administrative command U فرماندهی اداری
administrative services U خدمات اداری
administrative escort U ناو اداری
paperwork U تشریفات اداری
red tape U فرمالیته اداری
departmental intelligence U اطلاعات اداری
departmentally U ازلحاظ اداری
administrative budget U بودجه اداری
service element U عنصر اداری
office chair U مبل اداری
office chair U صندلی اداری
bureaucreat U گماشته اداری
business hours U ساعت اداری
circular letter U بخشنامه اداری
circular letter U نامه اداری
administrative approval U موافقتنامه اداری
administrative capacity U فرفیت اداری
administration building U ساختمان اداری
officialdom U سیستم اداری
bureaucrat U مامور اداری
administration building U قسمت اداری
bureaucrats U مامور اداری
by payment U از طریق پرداخت
similite U بهمان طریق
hereditarily U به طریق ارث
roads U طریق خیابان
dy drawing lots U به طریق قرعه
just as well <adv.> U به همان طریق
available by U در دسترس از طریق .....
road U طریق خیابان
noway U به هیچ طریق
in no wise U بهیچ طریق
equally <adv.> U به همان طریق
officers U مامور کارمند اداری
out of [outside] office hours U خارج از ساعات اداری
administrative escort U ناو اسکورت اداری
general administration cost U هزینه عمومی اداری
administrative data processing U پردازش دادههای اداری
officer U مامور کارمند اداری
office information system U سیستم اطلاعات اداری
officialism U رسمیت مقررات اداری
service echelon U رده اداری و خدماتی
office swivel chair U صندلی گردان اداری
placeman U صاحب منصب اداری
extra official U بیرون ازوفایف اداری
administrative landing U پیاده شدن اداری
Outside office hours. U خارج از وقت اداری
bureaucratic U وابسته به امور اداری
key personnels U کادر اداری اصلی
provisional order U دستور موقت اداری
deck department U قسمت اداری ناو
by tender U از طریق مزایده یا مناقصه
by acceptance U از طریق قبولی نویسی
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1meaning of taking law
1Open the "Wind Farm" subsystem and in the Timer blocks labeled "Wind1" and "Wind2", Wind3" temporarily disable the changes of wind speed by multiplying the "Time(s)" vector by 100.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com